- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هـميـشه اين دل من پُـر تـوان نـمی مـانـد بـيا كه در تن من بی تـو جـان نمی مـاند طفـيل خاك تو هستم مـرا به خود مگذار گر اين شـود كه دلـم را امـان نمی مـاند به زیر بار غمت قــد خـم و شکسته شدم به سن من كه كـسی قـد كـمان نمی ماند مگـو ز هـجـر نـنالـم تـو خـوب ميـدانـی كه طـفل اشك چـو در ديـدگان نمی ماند مگـوی شكـوه ز هجـران نـبايـدت بـكـنـم كه ساكت از غم هجران، زبان نمی ماند اگر كه نيست به رويم نشان خون جگری ز بعد اين همه طـوفـان، نشان نمی ماند اگر چه گفته خضراست در بهار می آئی ولی به عـمر من آنقدر، زمـان نمی ماند شكست گرچه دلم از فـراق، لـيك خوشـم يقين كه دورۀ هجرت، جا ودان نمی ماند به قصد بخـشش هجـران سـائلا بـر گـو هـمـيـشه اين دل من پُـر تـوان نمی ماند
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
ستــاره بـاز بـه دامـان شب دویـد، بــیا سرشک شوق ز چشمان شب چکید بیا فروغ نقــره ای مـه به گرد خـیـمۀ شب کــشیــد هـالـه ای از پـرتـو امــیـد، بـیـا نیامدی که شفق دامنی پر از خون داشت کنون که دست فلق جیب شب درید، بیا ستـارۀ سحـری کـور سـو زنان از دور گــشـود پــنجـرۀ صبـح و آرمــیـد بیـا ستاره، چشم به راه تو مـاند تا دم صبح سحـر دمـیـد و شد از دیـده نـاپـدید، بیا عروس چرخ، حریر فروغ خود برچید افـق دوبـاره بـسـاط سـپـیـده چـیـد، بـیا بیا که قـافـلـه شـب؛ ازین دیـار گـذشت سـپـپـیـده سرزد و مهر از افق دمید، بیا نیامدی که دل من حـدیث شب می گفت کـنون که قصه به پایان خود رسید، بیا به رغـم فتنۀ بیدار و بخت خـواب آلـود تو را بخواب تـوان دید و سیر دید؛ بیا بیا که گوش دل من به کوچه کوچۀ شوق صـدای پــای تو را بـارهـا شــنیـد، بیـا بیا که سـیـر غــزالان دشت خـاطـره ها هـزار شـور غــزل در من آفــریـد، بیا بـیا بـیـا، که دل بــیــقـرار « پــروانه» به شوق روی تو از دیده سر کشید، بیا
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تا ظهـورت چـقـدر فـاصـلـه داریـم آقـا آه از جـمـعــۀ بی تـو گـلــه داریــم آقـا زلف شب را به سراپای سحر می ریزم تا خـود صبح به راه تو قـمـر می ریزم ساحل چشم من از شوق به دریا زده است چشم بسته به سرش موج تماشا زده است جمعه را سرمه کشیدم كه مگر برگردی با همان سیصد و دلـتنگ نفـر برگردی زندگی نیست ممات است، تو را کم دارد دیــدنـت ارزش آواره شــدن هــم دارد خیر از جمعه ندیـدیم به والعـصر قـسم بی تو ما طعنه شنـیدیم به والعصر قسم لــذّت درد تـو شـد مــزد دعــای پــدرم من به این چشم کشم درد، به جای پدرم هیچ کس تاب و تب چشم تو را درک نکرد هیچکس اشک شب چشم تو را درک نکرد مـا کجـا درد کـشـیــدیــم به انــدازۀ تـو روز و شب گریه نـدیـدیم به انـدازۀ تو منّتی بر سـر ما هم بگـذاری بـد نیست آه کم چـشم به راهم بگـذاری، بد نیست نگرانم كه پس از مـردن من برگـردی پـای تـابـوت، سـر بـردن من برگردی من به جزتو به کسی جان بدهم، ممکن نیست به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیست به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست دارد از جـاده صـدای جـرسـی مـی آیـد «مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید» چون قرارهمه با حضرت آقا جمعه است هـمۀ دلخـوشی هـفـتۀ ما با جمعـه است مـنجی ما به خـداوند قــسم آمدنی است یوسف گم شده، ای اهل حرم آمدنی است من شب جمعه قـرار تو دلـم می خـواهد صبـح فـرداش کـنار تو دلـم می خـواهد رفته بودی که بیایی چقـدر طول کشید عرض کردیم كه نبودی سحر طول کشید ما بـرای خـودمان اینـهـمه گـفـتـیم بـیـا نــذر کـردیـم به پـای تـو بـیـافـتـیم بـیـا تـو طـبـیب دل غــمـــدیــدۀ مــائـی آقــا ما که مُـردیـم بـیـا پـس تـو کجـایی آقـا مگـر این که تو بـیایی و حـیـاتـم بدهی مگر این که تو ازاین وضع نجاتم بدهی دست برداری ازین غیبت طـولانی اگر من به پای تو بریـزم؛ طلـبی جانی اگر ازتو دنبال تو بودن نکند سهم من است فقط از هجر سرودن نکند سهم من است بـه خــدا مـنـتــظــر آمـدنـت مـی مــانـم پای این عـشـق اویـس قـرنت می مـانـم تو دلت بیـشـتر از ما تب هجـران دارد سحـر وصل همیـشه شب هجـران دارد تا به اندازه شمـعی که ز سر می سوزد پر پـروانه به امـید سحـر می سوزد...! تا ببـیـنـیم تو را تا به کـجـا بـایـد رفـت شب جمعـه نـکـند کـربـبـلا بـایـد رفـت نـذر کـردیـم به هر حال بـبـیـنـیم تو را کــربــلا یا دم گــودال بـبـیــنـیـم تو را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
آقـا قـسـم به جـان شـما خـوب می شوم باور کن آخـرش به خدا خوب می شوم حـتی اگر گـنـاه خـلایـق کـشم به دوش با یک نگـاه لطـف شما خوب می شوم این روزها ز دست دل خـویش شاکـیم قــدری تـحـمـلـم بـنـما خـوب می شـوم من ننگ وعار حضرتتان تا به کِی شوم کِی از دعـای اهـل بکـا خوب می شوم جـمعی کـبـوتـر حـرم فــاطـمـی شدنـد من هم شبـیـه آن شهـدا خـوب می شوم گرچه دلم ز دوری تان پُر جراحت است در چشمه سار ذکر و دعا خوب می شوم مـن بــدتـریـن غـلام حـقــیــر ولایـتــم ای بهـتـرین امـام، بیـا، خـوب می شوم با این هـمه بـدی، به ظهـور شما قـسم با یک نسیم کـرب و بلا خوب می شوم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دنـیا با حـضور تو دنـیای دیگریست روز طلوع سبزتو فردای دیگریست بــوی بهـشت میوزد از كوچـهباغها خاك زمین بهاری گلهای دیگریست گلهای مریم از گـل نرگس معـطرند عیسی اسیـر نام مسیحای دیگریست دیگر زمان از این همه تكرار خسته است تـاریخ بی قـرار قـضایای دیگریست فـردای بی تـو آیـنـه دار سیـاهـی است فردای با تو نور به معنای دیگریست با هر غـروب جمعه دلـم زار میزند چشم انتـظار جمعۀ زیبای دیگریست با یادت ای مسافـر شب گـریـۀ بـقـیـع درجمكرانم ودل من جای دیگریست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سرخوش ز سبوی غم پنهـانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم لب باز نکـردم به خـروشی و فـغـانی من مـحـرم راز دل طـوفانی خـویشم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بس که هرجمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم وغُـصه سپردم بی تو تا به این جا که به درد تو نخـوردم آقا هیچ وقت از ته دل غـصه نخوردم بی تو چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهـی از کـار دلـم پیـش نـبـردم بی تو سال ها می شود از خویش سؤالی دارم من اگـر منـتـظـرم از چه نمـردم بی تو با حساب دل خود هر چه نوشـتم دیـدم من از این زنـدگـیم سـود نبـردم بی تـو گـذری کن به مزارم به خـدا محـتـاجم من اگر سـر به دل خاک سپـردم بی تو
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
لحـظـه ها را مـتـوسل به دعــائـیـم بـیـا سـالیـانی ست که دل تـنـگ شـمائـیم بـیا وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنـه ازحسرت رویت لب دریا ماندیم چشممان خشک شد از وسعت این بی آبی و نـداریـم دگـر طـاقـت ایـن بــی آبــی در قـنوت دلـمان خواهش باران داریـم نـدبه خـوانـیم و تـمنـای بـهـاران داریم پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما! که ترک خورده زمین از اثر این گرما دامـن دشـت شــده ســفــرۀ راز دل مـا داغ آلالــه نــشــانــی ز نــیــاز دل مــا ما که در راه تو عمری ست تمامی گردیم گـرد بادیـم و به دنبـال شـما می گـردیم چند جمعـه دلـمان را سـر راهـت آریم تـا بـدانـی که تـمـنـای وصـالـت داریـم شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن کوچه ها را پُر از نسترن و سوسن کن آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه هم؛ چشم به راهت دارد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
گر قـسـمتم شـود که تـماشا کـنـم تو را ای نور دیده، جان و دل اهدا کنم تو را این دیــده نیست قابــل دیــدار روی تو چـشـمی دگـر بده که تمـاشا کنم تو را تو در میـان جـمـعی و من در تفـکّـرم کانــدر کجـا بـرآیــم و پـیـدا کنم تو را هر صبح جمعه ندبه کنان در دعای صبح از کـردگـار خـویـش تـمـنّـا کـنم تو را یابن الحسن، اگر چه نهانی ز چشم من در عـالـم خـیــال، هــویــدا کـنم تو را گویند دشمنـان که تو بنموده ای ظهـور زین افـتـرای محض، مبـرّا کنم تو را همچـون مـؤیّدم به تکـاپـو، مگـر دمی ای آفــتـاب گـمـشـده، پیــدا کنـم تو را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
نه صبر به دل مانده، نه در سینه قرارم بگـذار چو آتش ز جـگـر شعـله برآرم گر زحمتت افـتد که نهی پای به چشمم بگـذار که من چـشـم به پـایت بگـذارم یک لحظه بزن بر رخ من خنده که یک عمر با یـاد لـبت خـنـده کـنـان اشـک ببـارم خجلت کشم از دیـده و از گریۀ عمـرم گـر پـیــشـتر از آمـدنت جـان بـسپـارم بگذاشتـه ام بر روی خـاک حـرمت رو شـاید گنـه از چـهره بشـویی به غـبارم حیف از توعزیزی که منت یار بخوانم امـا چه کـنم جـز تو کـسی یـار نــدارم شامم شده تاریـک تر از صبـح قـیـامت روزم شده بی روی تو همچون شب تارم ای منتـظر مـنـتـظـران یـوسـف زهـرا پـایــیـز شـده بی گـل روِی تـو بــهـارم دادنـد مـرا دیـده کـه روی تــو بــبـیــنم بی دیـدن رخسـار تو با دیـده چه کارم؟ مهـرت نتـوان کرد برون از دل "میثم" گر خـصم دو صد بار کِشد بر سر دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی اشبه الناس به پیــغـمـبـر خـاتـم بودی پیش حسن تو دم از یوسف کنـعـان نـزنم که تو زیبا تر از او در همه عالم بودی ای علی اکبر لیلا،که تو در رتبه و جاه پـسر خـاتــمـی و مـفـخــر آدم بــودی ای نبی روی وعلی صولت و زهرا شوکت گـوهــر حـلـقــۀ انـگـشـتر خاتم بودی احمدی حُسن وحَسن خُلق وحسینی خِصلت صاحب این همه عنوان تو مسلم بودی درهمه ملک عرب شهره به زیبایی وحسن در سـمـاواتِ ادب نـیـّـر اعظــم بودی ازهمان خال سیاهی که به کنج لب توست میتوان گفت که تو، ماه مجـسـم بودی ماه شعبان ز جمال تو درخشـان شد و باز ماه تـابـنــدۀ شب های مـحــرم بـودی بیشتر، از شهدا نام تو را می خـوانند که به میــدان شهادت تو مـقــدم بودی دل ودست تو نلرزید و نشد عزم تو سست در ره دین خـدا ثابت و محکــم بودی با لب تشنه چــرا کشته شدی بـر لب آب؟ تو شفا بـخـش دل عیسی مریــم بودی چه بگوید به مدیـح تو بیان(خسرو)؟ که تو شایسته تر از هرچه بگویم بـودی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
در عرش فرشتگان چه غوغا کردند بــزم طرب و عشق مهــیــا کــردنـد با آمــدن عــلــی اکــبــر، بــا شــوق رخــســار محــمــدی تمــاشـا کردند **************************** یک غـنچــه ز گـلخــانۀ ایــزد آمـد؟ یا آن که بهشت سبـز و سـرمـد آمد با دیـدن اکبـرش چنین گـفت حسین یکـبــار دگــر بــوی محــــمـد آمـد
: امتیاز
|
زبانحال مادر حضرت علی اکبر در ولادت او
لطف خــدا شـامل به هنگــام دعــا شد چون نام من مقبــول قلب مـرتضی شد منّت ســرم بـنهــاد از بـهــر کـنـیــزی تا همســرم سلطان دشت لالــه ها شــد اول کــسـی بودم که در بیت حسیــنـی فــرزند زیبــایی به دامــانــم عطــا شد تا اهل بیت ازصورتش خورشید چیدند در چشمشان پیدا جمال مصـطفــی شد گـفـتـنـد یــا اُمّـاه جایت هست خــالــی امشب که زیباتر ســرای هل اتــی شد در مــاه پـیـغـمـبـر گــل پـیـغـمـبـرآمـد الله اکـبــر چــون عــلــیِ اکــبــر آمــد در کودکــی هم دلبــر دل های مـا بود زهرا صفت،حیدر جمال، احمد لقا بود چون جده اش زهـرا قـدم میـزد الـهـی هـمراه عـمّـه در میــان کوچــه ها بـود صوت اذانش مُرده دل را زنده میکرد دل از همه می برد از بس با خـدا بود وقتی که مُحرم می شد و احرام می بست دیگــر نبود اکبــر که ختــم الانبیـا بود احرام او در طوف کعبــه دیــدنی بود لبیــک از لعــل لبـش بـشـنـیـدنــی بود من امّ لـیــلایــم کـه لــیــلا پــروریــدم در دامنم یک ســرو رعنــا پــروریـدم یعقـوب ها را مات این دردانـه کــردم من یــوسفــم را پـاک و زیبا پروریدم گـفـتـنـد او آئـینــۀ روی رســول است ازجان خود شیرین تر او را پروریدم دستــور ها را من ز زینب می گـرفتم در مکتب او پــور زهــرا پــروریــدم الله اکـبــر را به گــوشش من ســرودم او را مــؤذن بــهــر بـابــا پــروریــدم یک لحظه غــافل از علی اکبــر نبودم خــدمتگــذارش بــودم و مــادر نبــودم اکبــر کـریــم خــانــۀ خــون خــدا بود بر مــادرش زهــرا قسم او مجتـبا بود او ســورۀ والعصر قـرآن حسین است زیــرا عـصـاره بر تمــام انـبـیـا بــود در کــربلا گر رحمت حق جـلوه دارد او رحــمــة لـلـعـالـمـیــن کــربــلا بود خُلقش عظیم و منطقش وحــی الــهـی الله اکــبــــر در اذان نــیــنــــوا بــــود گر در عمل با امر او مشهور گــردیم روز جزا پشت سرش محشـور گردیم او سرور و مـولا و سلطان دل ماست فرمانده ی مطلق به سامان دل مـاست او قلب یاسین است و یاسین قلب قرآن او مـعــنــی آیــات قــرآن دل مــاسـت یــاد شهیــدانــی که از او فیض بردند او بهتــرین الگــوی ایمــان دل ماست گر از شهیدانِ به خــون خـفته بپرسی گویند اکبر جــان و جانــان دل ماست زیباترازعرش و جنان و باغ رضوان پائین پــای قبــر سلطــان دل مــاست ای مــرگ مهلت تا ببـیـنم کــربلا را زائــر شوم لیــلای آل مصـطفــی را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
مدینه و گــل لبـخـنـد سیـدالشـهـداست شب است و خانه ثارالله و چراغ هُداست خـدا عجب پسری داده بر امام حسین که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست علی است نام و علی جلوه وعلی آئین علی جلال وعلی صورت وعلی سیماست تمام چشم شده بـاغبانِ گـلـشنِ وحــی نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست تمامِ نور بـود ذرّه، روی او خورشید تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست خدا به یوسف زهرا دوباره یوسف داد چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست هرآنکه دید جمال ورا به حیرت گفت محمد است؟علی؟یا که سیدالشهداست؟ محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟ به پنج تن قسم این حُسن کلِّ پنج تن است ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر ویا به دست خدیجه است کوثری دیگر مـدینــه مکــه شده، مکه بیت عبـدالله کــنـار آمنــه بینـم پـیـمــبـری دیـگــر و یا که مکــه شده خــانۀ امـام حسین و یا ز کعـبـه درخشیده حیدری دیگر دوباره فــاطمه آورده یک امام حسن و یا عیان ز حسین است منظری دیگر مـگــر که امبـنـیـن بـاز زاده عبـاسی ظهـور کرده ز عبـاس، منظری دیگر مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کنـد که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگـر به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست خــداشناس نیـم گــر زنـم دری دیـگر همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش که جان کبوتر بام و دلم بود حـرمش قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش عجب مـدار اگر آید از ریاض بهشت زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش ز مکتبِ «اَوَلَسنا عَلَی الحق»اش پیداست که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش هــزار قـافـلــه دل از پـیـمـبـران خـدا زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش تن مـطهـرش از جــان پاک نیکـوتـر سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت هزار یوسف مصری ز بوی پیرهنش گشوده دیده به رخسار دلربای حسین به عالم آمده تا جان کند فـدای حسین نخورده شیر بود تشنه کامِ جامِ الست به غیردوست زده پشت پا به هر چه که هست علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس به هم دهند او را همچو لاله دست به دست دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست دلش به سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا به زخمهای تنش چوبههای تیرنشست سلامِ عشق بـر آن عاشق خــداجـوئی که هرچه را به جزعهد دوست بود،شکست روا بود که ننوشند خـلق، آب حیــات ز جام او که ز جام عطش بود سرمست اگـر نــبـود خطا، آشـکــار میگــفـتم که این پسر بود از کودکی حسین پرست جهان فداش که تا پای جان حسینی بود هنوز نامده در این جهان حسینی بـود الا تمام محمد به خلق و خوی ومرام به خُلق وخوی و مرام محمدیت سلام! تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود توئی علی که ولیِّ خدات گفتــه سلام شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام قــیــامها بـه قــیـام تـو متــصـل بـایـد که زندگیت ســراسر قــیــام بـود قیام توئی که از شب میلاد بر قد و قامت قُــمــاط بـود بـه حج شهـادتت احـرام هماره نـور دهــد مشعل هــدایت تـو تــمــام طاعت "میثم" بـود ولایت تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دل می رود به دل شدگان اقـتــدا کند شـاید کــسی بیاید و او را ســوا کند از آیه های حمد مدد می شود گرفت بــاید وسیــله ای گــرۀ بستــه وا کند من خاک زاده ام ونشستم که یک نفر این خاک تیره را به نظر کیمیـا کند تا زیردست وپای گدایان دلم شکست دستی بلـنـد شد که دلــم را دعــا کند جمعیتی ست پشت در خانه ی حسین یعنــی کــریــم آمده فــکــر گــدا کند امــروز اولین پســرش را حسین دید پـس می رود عـقـیـقــۀ او را ادا کند در آسمــان شب زده مهتــاب را ببین ارباب زاده نه؛ خــود ارباب را ببین عشق است مرغ عشق هوای علی شدن مجنون شدن اسیر به پای عـلی شدن مــاه حسین! جـان به فــدای رسیدنت این شغل ماست،شغل فدای علی شدن چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد چشمش تو را گرفت برای علی شدن بی خــود دل حسین برایت نمی طپـید این است رسم جاذبه های علی شدن حــالا که راه رفتــن و طرز نگــاه تو مانند فاطمه است سوای علــی شدن وقتی تورابه سینه گرفته علی خوش است راهی دشت کرب و بلای عـلی شدن در گوش باد قصه ای از آسمان بگـو الله اکــبــر، اکـبــر لـیــلا اذان بگــو
: امتیاز
|
سرود ولادت امام سجاد علیه السلام
پخش سبک (به سبك ﺭﺏ ﺻﻞ ﻋﻠﻲ ﻣﺤﻤﺪ) اﺯ ﻣـﺪﻳـﻨـﻪ ﺳـﺮ زده ﺁﻳـﻴـﻨــۀ اﻧــﻮاﺭ داﻭﺭ ﺯاﺩۀ اﺻﻼﺏ ﺷـﺎﻣـﺨـﻪ و اﺭﺣــﺎﻡ ﻣـﻂﻬـﺮ ﺩﺭﻭﺩ ﻛﻌﺒﻪ ﺑﺮ، ﻋﺒﺎﺩ الصالحین ﺳﻼﻡ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮ، اﻣﺎﻡ الساﺟﺪﻳﻦ ﺭَﺏِّ ﺻَﻞِّ ﻋَـﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪ؛ ﻣُﺤَﻤَّـﺪٍ ﻭَ ﺁﻝ ﻣُﺤَﻤَّﺪ ﻋﻠـﻲ اﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ؛ ﻋﻠـﻲ اﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ (۲) ************************** ﻗـﺒـﺮ خاکیّ ﺷﻤﺎ ﺷﺪ ﻛـﻌـﺒـﻪ ﻫﺮ ﻗﻠﺐ ﺁﮔﺎﻩ ﻭﻣﻦ اﻋـﺘـﺼـﻢ ﺑـﻜـﻢ ﻓـﻘـﺪ اﻋـﺘـﺼـﻢ ﺑـﺎاﻟﻠﻪ ﺗﻮﻳﻲ ﺟﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ، ﺗﻮﻳﻲ ﺭﻭﺡ ﻗﻴﺎﻡ ﺑﻪ ﺟﺴﻢ تو دﺭﻭﺩ، ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ سلام ﺭَﺏِّ ﺻَﻞِّ ﻋَـﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪ؛ ﻣُﺤَﻤَّـﺪٍ ﻭَ ﺁﻝ ﻣُﺤَﻤَّﺪ ﻋﻠـﻲ اﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ؛ ﻋﻠـﻲ اﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ (۲) ************************** ﻣﻦ اﮔﺮ اﻳﺮاﻧﻲ ام ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺒـﺎﻫﺎﺗﻢ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ از اﻳﺮاﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﻭاﻻﻱ ﺯﻳﻦ اﻟﻌﺎﺑﺪﻳﻦ اﺳﺖ ﺑﻮﺩ لطف ﺧﺪا، ﻭﻻﻱ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺳﺮ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﺷﻮﺩ، ﻓﺪاﻱ اهلبیت ﺭَﺏِّ ﺻَﻞِّ ﻋَـﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪ؛ ﻣُﺤَﻤَّـﺪٍ ﻭَ ﺁﻝ ﻣُﺤَﻤَّﺪ ﻋﻠـﻲ اﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ؛ ﻋﻠـﻲ اﺑﻦ اﻟﺤﺴﻴﻦ (۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت امام سجاد علیه السلام
پخش سبک (به سبک آمد آمد جـلوۀ حیّ سرمد) جلوه گر شد نور مهـر سعـادت سَروَری که به کرم دارد عادت آمد آمد روح ذکر و عبادت ، مبارک مبارک من که نور از رخ آن شاه و ولی میگیرم عیدی از دست حسین بن علی می گیــرم نگار نازنین خوش آمد سید الساجدین خوش آمد ولیُ الله ولیُ الله ، مدد مولا مولا مولا مولا *************************** شکـر للّه شُـهـره در عـالـمـیـنـم گشته جاری اشک شوق از دوعینم که گدای علی بن الحسینم ، از ازل تا ابد رفته از کف زشعف قرار و صبر وتابم غنچه زد یـاس بهشت عصمت اربــابــم امام ُ العارفین خوش آمد سید الساجدین خوش آمد ولیُ الله ولیُ الله ، مدد مولا مولا مولا مولا *************************** نور خود را در دلم جـا کن آقا گـره های عـمـر ما وا کن آقـا یک مدینه روزی ما کن آقا ، یا مولا یا مولا از مـدیـنـه همه گـویـنـد به اشک و با آه هــر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـم الله همگی به سوی کربلا برویم با ذکر یا زهرا ولیُ الله ولیُ الله ، مدد مولا مولا مولا مولا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
سلام عـطـر خــوش دلـپـذیــر سـجـاده ســلام دلـبـر سـجــده، امـیــر سـجــاده سـلام سـفـرۀ پُـر نعـمـت دعـا خـوانـی سـلام سفـرۀ مـهـمـان پــذیــر ســجـاده سلام تـازهٔ شعـر و شعـور و احـسـاسم سـلام تـازه مُـریــدی به پــیــر سجـاده چـقدر دست مـرام من از تو خـالی شد شـبـی که دور شـدم از مـسیـر سجـاده پیــاده می شـوم این جـا کـنـار اشـکـم تا بیـفـتـم از سر خـجـلت به زیر سجـاده و یـطـعـمـون عـلـی حُبِّـه شمـا هـستـید مـنـم یـتـیـم و فـقـیـر و اسـیـر سـجـاده منـم فـقیـر شما یک عطا به من بـدهید مرا اسیـر کـنـید و خـدا به من بـدهـیـد شبی كه مثل همیشه خـدا تو را می دید و داشت عرشِ نمازت ستاره می بارید چقدر حجـم حضورت وسیـع و نـاپـیدا که لحظه لحظه در آن جز خدا نمی گنجید همان شب از نفس سجده های پُر نورت که داشت قامت ابلیس دون می لـرزید به شکـل افعـی خـشـمـی در آمد و آمد به گرد پای حضور تو داشت میچرخید و نیش هم زد و تا از حـضـور درآیی ولی چگونه شود نور منفک از خورشید تو هم عـلـیِّ خدایی و محـو محـو خـدا که تیر و نیش ندارد به عشق تو تردید و نـاگـهـان پس از آن اتـفـاق رویـایـی عبای سبز خودش را خدا به تو بخشید چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو که بر سـواحل پـیـشانیت صدف پاشید و بعد روی صدف ها به رنگ آب نوشت از این به بعد شما زین العابدین هستید از این به بعد نه، از قبل عـالم ذر بـود که سجده های تو در ساق عرش محشر بود بهشت قـطعه ای از تـربت زمـینت بود و عــرش آینــه ای از دل یـقـیـنـت بود فــرات کــوفـی، ابـوحـمـزۀ ثـمـالی هـا زیاد از این صُلَحـا توی آستـیـنت بود صــدای آیــۀ تــرتـیــل تو که می آمــد خـدا هم عـاشق اصوات دلنـشینت بود هزار رکعت، هر شب نماز میخواندی نـماز یکسـره مهمـان شب نشـینت بود هزار دسته مـلک در صف عبـادت تو گدای روز و شب زین العابـدینـت بود همیشه خاطرۀ عمه در دلت میـسوخت و عکس قـافـله در چـشم نـازنینت بود در آن غروب که عمه اسیر اعـدا شـد دل تو خون و شد و سجاده تو دریا شد چقـدر آیــه بـریـزد خــدا به نــام شــما چـقـدر مـعـرفت آرد هـمین سـلام شما مرورتان به خدا از همیشه تازه تر است بـرای هر که بخـوانـد به احـتـرام شما کـنــار جــادۀ دنـیــا پــیــاده گــردیــدم فـقــط بــرای عـبـودیــت مــقــام شمـا به احـتـرام شـما از خــدا طلـب کـردم مـرا بَـرَد به بـهـشت پُـر از کـلام شما کـنار مــادرتـان هم غــذا نمی خـوردید چـقـدر درس ادب دارد این مـرام شما اگر کرامت عالم به دست های شماست مـنـم گـدای شـمـا و مـنـم گــدای شـمـا منـم گــدای شمــا و گــدای مــادرتــان شــوم فــدای شـمـا و فـدای مــادرتـان رسیــده ایـد از آن سـوی بــاور ایـمـان به روی دوش گـرفـتـید سـورۀ انـسـان منــم که ســورۀ افـتـاده از نـگـاه تـوأم منـم که دور شـدم از نـگــاه الـرحمـان چه می شود که نگـاهی به ما کـنـید آقا که اسـم ما بـخـورد بر کـتـیـبـۀ بـاران که یک نفـس بـزنی تا دلم بهشت شود که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جــان صحیفه های دعـا را به من بیـامـوزان که از دل کــلــمــاتـت در آورم قــرآن خــدا که اســم تـو را یــاد داد بــر آدم مـنــم صــدات زدم، صــدا زدم بـا آن دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی یکی به نام حسین، یابن سیـد العطشان علـی ترین پسر کــربــلا نگــاهــم کن مـرا ستــاره ستاره اسیــر مــاهــم کن درآن غروب که مقتل پر از کبوتر بود پر از تهاجم تیر و سنان و خنجـر بود درآن غروب که چادر ز خـیمه ها افتاد و دشت پر شده از ناله های معجر بود در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد در آن غروب که عمه تو را تسلی داد و آتـش دل او از تـو نـیــز بـدتـر بـود درآن غروب که هرنیزه ای به سویی رفت و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود در آن غروب تو در کربلا شهید شدی کـنـار عـمـه به شـام بـلا شهـیـد شـدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
نـور حق می دمد از مشرق سجـادۀ تو چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو میرود ازنظرش جنت وملک وملکوت آنکه از روز نخـسـتین شـده دلـدادۀ تو زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند از زلالــیّ مــی و روشـنــی بــادۀ تــو هر کسی معجزۀ چشم تو را باور کرد می شــود بــنــده ولــی بـنــدۀ آزادۀ تـو با کرامات نگـاهت دل هر عـاشـق را می بـرد سمت خـدا روشـنـی جــادۀ تو آمدی تا به جهـان نـور یقـیـن برگـردد نور ایمان و سعـادت به زمین برگردد مکه با مـقـدم تو عـطـر بـهـاران دارد دیــدۀ روشـن تو رحـمـت بــاران دارد کعـبـه بر شـانۀ لطـف تو توکـل کـرده با نفـس های مسـیحـایـی تو جـان دارد مثل جدّت تو نهادی حـجـر الاسـود را ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد هر کسی در دل او نور ولایت جاری ست به کرامات تو و چـشم تو ایـمـان دارد از نگاهت همه اعجاز و یقین می بارد چـشم هایت چـقـدر تـازه مسلـمان دارد آیـه آیـه کـلـمات تـو هـمـه روشـنـی اند خط به خط مصحف تو جلوۀ قرآن دارد لحـظـاتت همه از نـور خـدا لـبـریـزند مگـر این شـوق الهــی تو پـایـان دارد شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده درعروجی تو ولی شوق عبادت مانده با تو هر لحظۀ من بوی خـدا می گیرد عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد بچـشـان بر دل مـا طـعـم عـبـودیّت را سجـده هـامان به نگـاه تو بهـا می گیرد تو ولی نعـمت ما و همه عبـدت هستیم رحـمت واسعـه ات دست مرا می گیرد تا بقـیعـت دل شـیـدای مـرا راهـی کن عشق از گوشۀ چشمان تو پا می گیرد آنقـدر بنـده نـوازی که دل چون من هم عـاقـبت تـذکـرۀ کـرب و بلا می گـیرد بـانی روضـۀ اربـابی و بـاران بـاران چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد از تو بر گردن اسلام چه دِیْـنی مـانده با فـداکـاری تو شـور حـسیـنی مـانـده رهـبـر جـان به کـف اهــل ولایـی آقـا مظهـر بی بــدل صـبـر و رضـایی آقا به تو وعزت و ایثار و شکوهت سوگند عــلــم افــراشـتـۀ خــون خــدایــی آقـا بیـرق نهـضت اربـاب به روی دوشت وارث ســرخـی خـون شــهــدایـی آقـا خطبۀ حیدری ات کـاخ ستم را لـرزاند دشـمـن تـو نـبــرد راه بـه جــایـی آقــا کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی هـمه دیـدنــد که مـصبـاح هُــدایـی آقـا مصحف چشم تو ازعشق حکایت دارد راوی غـیـرت و ایـمـان و وفـایـی آقـا دیـدۀ غــرق به خـون تـو گـواهی داده تـو عــزادار چـهــل سـال مـنــایـی آقـا اشک هم از غم چشمان تو خون میگرید زائـر جـان به لب کـرب و بـلایـی آقـا چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند دم بدم درهمه جا داشت مصیبت می خواند غـربت و بی کـسی قـافـلـه یـادت مانده شـام انـدوه و شـب هـلهـله یـادت مانده خار غم چشم تو را باز نشانده در خون پـای زخـمـی و پُر از آبـله یادت مانده در خرابه قـدِ تو خم شده از داغ عظیم قـامـت خــم شــدۀ نــافـلـه یـادت مـانده زخـم بی مـرهـم هـر روز اسـارت آقا سالها سلـسلـه در سلـسله یـادت مـانـده سالیانی ست که این داغ شهـیدت کرده تـلخـی طعـنـۀ صد حرمله یـادت مانده قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست
: امتیاز
|
مدح و ولادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
محـیــط نـور را نـور آفــریــدنـد سـپـاه شــور را شـور آفــریـدنـد به خــورشـیـد ولایـت مـاه دادنـد بـگـو نـورِ عــلی نـور آفـریـدنـد سپهر امشب زند بر خاک، زانو مَـلَک خـوانـد ثــنـای شهـربـانـو خـدا امـشـب ولـیّـش را ولـی داد جـمالی منجـلی نـوری جـلـی داد حـسین بن عـلی چـشم تو روشن که امشب برتو ذات حق علی داد شـب وجـد امـام عـالـمـیـن اسـت که میلاد عـلـی ابن الحسین است جـمـالِ بی مثـالِ داور است ایـن به خَلق وخُلق وخو پیغمبر است این حسن زادی، حسین آوردهای، یا امـیـرالـمؤمنـین دیگـر است ایـن بـه چـشـم نـور از او نـور بــارد جــمـال چـارده مــعـصــوم دارد به مـولا جــلـوۀ مــولا مـبــارک جــمــال ربــیالاعــلــی مبـارک امـــام چــارم آوردی بـه دنـــیــا عروس حـضرت زهـرا مـبارک عــبــادتهـای حــیــدر یـاد آمــد کــه عـیـد حـضـرت سجــاد آمـد به چـشمـم نـور مـطـلق آفـریـدند بـه نـامـم ذکـر یـاحـق آفــریـدنـد یـقـین بـاشد مـرا امـشب دوبـاره بـه سـر شـور فـرزدق آفـریـدنـد سرشک شوق ریزد از دو عـینـم کـه مـداح عـلــی ابـن الحـسـیـنـم به صورت حُسنِ صورت آفرینش ز صـورت آفـریـنش، آفـریـنـش فلک خواند به لب عیـن الحیاتش ملک گوید به رخ حـقّ الیـقـینش کــلام وحــی ریـزد از دهـانــش دعــا گــل بوسه گیــرد از لبانش خـدا مشـتاق یـارب یارب اوست سـحــر دلـدادۀ ذکــر شب اوست کــلــیــم الله مــدهــوش تــکـــلّــم دعـاهـا زنده از لعــل لب اوست عبــادت بـوسه گیــرد از جبینش خــدا فرمــوده زینالعــابـدیــنش ولایــت تــشــنــۀ جـــام ولایــش همه دلهاست، دشت کــربـلایش چـهـل پـرواز از گــودال تا شـام چهــل معــراج تا طشتِ طلایش سفر از کبــریـا تـا کبــریا داشت عروجی همچو ختـمالانبیا داشت بـه خلـقـت در اسـارت مقـتـدایی کــنـد در بـنـدگـی کــار خــدائـی کـنـد روز اســارت دست بستــه ز کـار عـالـمی مـشـکـل گـشائی فـــراز نـــاقـــۀ اوج اقــتـــدارش زبان هنگـام خـطبه ذوالفــقـارش کـلامـش هـمچـو آیـات شــریـفـه حماسه، روشنی، حکمت، لطیفه بـــه دریــــای دلِ اهــــلِ تــــولّا گهر جاری است از متن صحیفه دعــای اوسـت وحــی آسـمــانـی مـعـانی در مـعــانی در مـعـانـی الا سـیـر عـروجـت تا سحـرگـاه مــن الله و الــــی الله و مــــع الله نهـان از چـشمها اسـرار خود را عـلـی با چاه میگفت و تو با ماه تـو قـرآنی تـو ایـمـانی تـو دیـنی تـو سر تـا پـا امـیـرالمـؤمـنـیـنی مـزارت بیت قـرب داور مـاست بقـیعـت کـربـلای دیـگـر مـاست به معراج عروج ازخویش تا دوست تـولای شــمــا بـال و پـر مـاست به "میثم" از ازل شد این عـنایت که بـا مهــر شـمـا گـردد هـدایت
: امتیاز
|
مدح و ولادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
بــاز در بـحـر ولایـت گـهــری پـیـدا شد ابر، یک سو شد و قرص قمری پیدا شد گـلشـن عـشـق و امیـدِ پـسـر فـاطـمـه را الّه الّه! چــه مـبـارک ثـمـری پــیـدا شـد یکصدا خنده زنان اهل سماوات و زمین هـمـه گـفـتـنـد حـسیــن دگـری پـیـدا شـد یا حسین ای پسر فـاطمه؛ چشمت روشن ذکـر و تسـبیح و دعـا را پدری پیـدا شد یَـمِ تـوحـید به جـوش آمـد و در دامن آن صـدفی گـشت عـیـان و گهـری پیـدا شد همه خـوبان جهان یکـسره کردند اقـرار که ز خـوبان جهـان خـوبتـری پیدا شد روی حق روی نـبی روی امامان یکسر همـه در صـورت زیبـا پـسـری پیـدا شد مــژده؛ ای اهـل تـولا شـب میــلاد آمــد جان بگیرید به کف حضرت سجــاد آمد سـورۀ نـورِ حسیـن بـن عــلی سیـمـایش دو جهـان شـیـفـتــۀ حسن جـهـان آرایش چـشم مـادر به تمـاشای جـمـالش روشن جـای گـل بوسـۀ بـابـا به همۀ اعـضایش نقش فـرقانِ محمد خط و خال و حُسنـش جـای پیـشـانـی جـبـریل به خـاک پــایش شـجـر نــور بُــوَد آیـتــی از جــلـوۀ رخ ملـک العــرش بُـوَد بـنـده و او مـولایش این همان سورۀ طور است و کتاب مستور که بُـوَد قـلب حـسیـن بن عـلـی سینـایش پای داوود پـیـمـبـر بـه زمین می چـسـبد گـر بـه هــنگـام تــضـرّع شـنـود آوایش پــای تـا سر قـد و بـالای عـلـی را بـیـند چشــم بابـا بـه تـمـاشـای قــد و بــالایش معنی پنج کتــاب است نهــان در نفسـش چـارده سـورۀ نـور اسـت رخ زیـبـایـش به جـلال و شـرف و قــدر نـدارد هــمـتا در هـمه عـالـم چون خـالـق بیهـمتـایش نه عجـب عـالـم اگر گـردد فـرمانـبر او ابــر بــارد بـه مــنـاجــات غــلام در او روی او مصحف قدر و شرفش پیغـمـبر گوهـر چـار یَـمِ نـور و یَـمِ هـفــت گهـر استـلام حـجـرش کـور کند چـشـم هـشام کعبـه دور سر او گردد با حجر و حجر میتوان درغل و زنجیر بگیرد چو علی بـا دو انـگشت یـدالـلّهــی در از خـیـبــر کـرم و جــود بـود ســائــل پـشـت در او شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سـر حلقـۀ سلسله در حلـقـۀ فـرمان وی است سنگ ها بر لـب بامـند از او فـرمـان بر این خلیلی است که با هر سخنش بت شکـند احتیاجش نه به دست است نه بازو نه تبر اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب در نماز شبش از هوش رود مرغ سحر این توانمند خطیبی است که در مسجد شام بر سر تخت ستم بشکنـد از خصم، کمر این رسولی است که بوده است چهل معراجش سـوی معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پـدر چه روی ناقۀ عریان چه به ویـرانۀ شام این امام است امام است امـام است امـام این امامی است که همگام امام شهـداست پدر حلم و رضا و پسـر خـون خـداست موج در موج بـود لنــگـر کشتـی نجـات گام در گام همه شعـلـۀ مـصباح هداست در عـنایت کمـی از کـفـۀ جـودش عـالـم درحقیقت نمی از قطرۀ علمش دریاست طاعت خلق سماوات و زمین بی مهـرش به خـدا روز قـیـامت سنـد بی امضاست این خـدا نیـست خـدا نیست خـدا میدانـد طلعت غیـب در آئـینـۀ رویش پــیـداست بــیجــهـت سـدِّ رهِ زائــر او گــردیـدنـد حـرم حضـرت سجــاد، بقـیـع دل ماست این عـلیبنحـسین است که با فــریـادش همه جا کـرببلا و همه دم عـاشـور است تـا خـدایی خـداونـد، امـام است به خـلـق بـه خدایـی خـدایی که جهــان را آراست «میثما!» از سخن مدح، فـراتر خوانش این کتابی است که هرگز نـبود پـایـانش
: امتیاز
|